معنی قید به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Bond, Chain, Constraint, Encumbrance, Fetter, Inhibition, Limitation, Provision, Restriction, Stipulation, Yoke

فارسی به عربی

اشتراط، تامین، حجز، رابطه، ربطه، سله، صندل خشبی، ظرف، غل، لجام، موهل

فارسی به ایتالیایی

vincolo

avverbio

فارسی به آلمانی

Adverb (n), Adverb [noun], Umstandswort (n), Binden, Bindung (f), Eigenschaft [noun], Hund, Knüpfen, Punktgleichheit (f), Qualifikation [noun], Reservation (f), Reservierung (f), Schlips (m), Voranmeldung (f), Bindung (f), Bürgschaft (f), Fessel (f), Gefangen, Hindern [verb]

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر