معنی مانع‌ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Balk, Bar, Blockade, Check, Constraint, Drag, Encumbrance, Fetter, Hindrance, Impediment, Let, Obstacle, Obstruction, Restraint, Restriction, Rub, Shackle, Stumbling Block, Wall

فارسی به عربی

اعق، اقامه، حاجز، حانه، خندق، دع، ستاره، سیاج، طارد، عائق، عقبه، قفل، کابح، مانع، مقاطعه

فارسی به ایتالیایی

barriera

ostacolo

فارسی به آلمانی

Balken, Bar (f), Gericht (n), Lokal (n), Bleiben [verb], Einsetzen, Festmachen, Haken (m), Hindernis [noun], Lassen, Locke (f), Problem (n), Ruck (m), Rücken, Schleuse (f), Schloß (n), Schloss [noun], Sperre (f), Sperren, Vermieten, Zulassen, Vorhang (m)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر