معنی پایه‬ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Base, Basis, Bedding, Column, Cornerstone, Degree, Foot, Foundation, Gradation, Grade, Ground, Groundwork, Leg, Pile, Pillar, Position, Rank, Rock, Stalk, Stanchion, Standard, Stature, Status, Support, Trestle, Upright

فارسی به ترکی

destek

فارسی به عربی

ارض، اساس، جبل، جزر، درجه، دعامه، ساق، علامه، عمود، قاعده، کابولی، مرحله، ممشی، نقطه الارتکاز، نُقْطَه (مِحْوَرُ) اّرتکاز، حجر الاساس

فارسی به ایتالیایی

base

fondamenta

فارسی به آلمانی

Begründen, Bein (n), Boden (m), Erdboden, Erde (f), Erden, Grund (m), Keule (f), Zweig (m), Bezugsgröße, Fundieren, Grundlage (f)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر