معنی کامل‬ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Finished, Accurate, Absolute, All-Out, Arrant, Clear, Celestial, Circumstantial, Clean, Complete, Consummate, Crashing, Dead, Diametrical, Direct, Downright, Entire, Even, Fast, Faultless, Flat, Flawless, Full, Full-Blown, Full-Dress, Full-Fledged, Impeccable, Ingrained, Round, Integ

فارسی به ترکی

kâmil, olgun

فارسی به عربی

بالغ (فعل ماض)، تام، تکاملی، سلیم، شامل، غیر موهل، کامل، کبیر، کل، مثالی، مطلق

فارسی به ایتالیایی

perfetto

totale

intero

integro

فارسی به آلمانی

Absolut, Ganz, Ganze (n), Groß weit umfassend, Groß, Ungeku.rzt [adjective], Weit, Voll, Völlig

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر