ori به فارسی | دیکشنری فنلاندی

ori
  • نریان , اسب نر , معشوقه , فاحشه, گل میخ , قپه , دکمه سردست , دسته , اسب تخمی , حیوانی که برای اصلا ح نژاد نگهداری میشود , داربست , میخ زدن , نشاندن , اراستن , مرصع کردن , پرکردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر