معنی سخاء در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سخاء. [س َخ ْ خا] (ع اِمص) نرمی و سستی. ج، سخاخی. (منتهی الارب).

سخاء. [س َ] (ع اِ مص) || جوانمردی نمودن. (منتهی الارب). جوانمردی. (آنندراج). جوانمرد شدن. (دهار). راد شدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به سخا شود. || (اصطلاع عرفان) عبارت است از آنکه انفاق مال و دیگرمتمنیات بر او سهل و آسان بود تا چندانکه باید و چندانکه شاید بمنصب استحقاق برساند. (نفایس الفنون).

سخاء. [س َ] (ع اِ) ج ِ سخاءَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سخاءه شود.

فرهنگ معین

(سَ) [ع.] (اِمص.) بخشش، کرم.

فرهنگ فارسی هوشیار

جوانمردی و کرم و بخشش

فرهنگ فارسی آزاد

سَخاء، جود- کرم- عطا- بخشش- سَخاوَت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر