معنی نوشخوار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نوشخوار. [نُش ْ خوا / خا] (اِ مرکب) نشخوار. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج):
لیک نداند شتر لذت نوشخوارمن.
مولوی (از رشیدی).
رجوع به نشخوار شود.
نوشخوار. [خوا / خا] (نف مرکب) نوشخوارنده. آنکه به لذت چیزی را خورد. شادخوار. (فرهنگ فارسی معین):
شادخواراز تو سلاطین و تو را گشته مطیع
نوش خوار از تو رعایا و تو را گفته دعا.
بوالفرج رونی.
شادخوار، نوشگوار، خوشخوراک، خوشغذا
(صفت) آنکه بلذت چیزی را خورد شاد خوار، نشخوار