معنی بیان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بیان. [ب َ] (ع اِ) فصاحت و زبان آوری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). فصاحت. (غیاث) (ناظم الاطباء). حدیث: ان من البیان لسحرا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد):
ازیرا حکیم است وصنع است و حکمت
مگو این سخن جز مر اهل بیان را.
ناصرخسرو.
ای یافته به تیغ و بیان تو
زیب و جمال معرکه و منبر.
ناصرخسرو.
و هرکس در میدان بیان بر اندازه ٔ مجال خویش قدمی گذارده. (کلیله ودمنه).
ره سوی یقین ندارد این حکم
هرچند ره بیان ببینم.
خاقانی.
غایت و آیت شناس نامزد حضرتش
غایت نصر از غزا آیت وحی از بیان.
خاقانی.
دزد این درهاست از عقد سخن
هرکه درهای بیان خواهد گشاد.
خاقانی.
لیک کسی راز چنان جوهری
هیچ نه شرح و نه بیان دیده ام.
عطار.
موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان.
مولوی.
|| سخن و گفتار:
در بیانم آب و در فکر آتش است
آبی از آتش مطرز کس ندید.
خاقانی.
بیانی که نغز است فرزانه داند
کمانی که سخت است بازو شناسد.
خاقانی.
دزد بیان من بود هر که سخنوری کند
شاه سخنوران منم شاه ستای راستین.
خاقانی.
در بیانت یتیمه ٔ فضلا
در بنانت ولیمه ٔ افضال.
(سندبادنامه ص 7).
فنون فضل ترا غایتی و حدی نیست
که نفس ناطقه را قوت بیان ماند.
سعدی.
|| شرح. تفصیل. تقریر: بیان مناجات ایشان در قرآن مجید بر این نسق دارد. یا ویلنا من بعثنا. (کلیله و دمنه). و آنگاه به انواع بلا مبتلی گردد که بیان آن ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). که ولید و سحبان از بیان آن عاجز و قاصر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 448).
جان و نان داری و عمر جاودان
سایر نعمت که ناید در بیان.
مولوی.
در بیان این شنو یکداستان
تا بدانی اعتقاد راستان.
مولوی.
آنچه خواهم کرد با نصرانیان
آن نمی آید کنون اندر بیان.
مولوی.
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیانست چه محتاج بیانم.
سعدی.
دعوی مشتاق را شرع نخواهد بیان
گونه ٔ زردش دلیل ناله ٔ زارش گواست.
سعدی.
- بیان التبدیل، نسخ و رفع حکم شرعی است بدلیل شرعی متأخر. (از تعریفات). بیان آنچه در آن خفا باشد، بخاطر مجمل یا مشترک یا خفی بودن لفظچون، اقیموا الصلاه و آتوا الزکاه. (تعریفات).
- بیان التقریر، تأکید کلام بآنچه رفع احتمال مجاز و تخصیص کند. (تعریفات).
|| علم بیان، علمی است که بحث میشود در آن از چگونگی ادا کردن معنی واحد به عبارات مختلفه مثلاً دربیان شجاعت زید یکبار گفته میشود «زید کالاسد فی الشجاعه » بار دیگر «زید شجاع » سوم بار «زید کالاسد» چهارم بار «زید اسد» پنجم بار «رایت اسداً غفی الحمام » ششم بار «زید یحطم الفرسان » هفتم بار «زید یفترس اقرانه » و شک نیست آنکه دلالت این عبارات بر این معنی مختلف است بوضوح و خفا همچنانکه متفاوت است در مبالغه. (از هنجار گفتار تألیف نصراﷲ تقوی ص 142). مجموع قواعدی که نشان می دهد چگونه میتوان از معنی واحدی بالفاظمختلف تعبیر کرد و مباحث آن شامل حقیقت، مجاز، تشبیه، استعاره، کنایه است رجوع به ذیل هریک از این کلمات شود. || (اِ مص) شرح دادگی. || هویدایی. || ظاهرکردگی. || تعبیر و تأویل. || تقریر و تعریف. || توصیف. || اثبات. || اظهار و اقرار. (ناظم الاطباء).
بیان. [ب َ] (ع مص) پیدا و آشکار شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیدا شدن. (ترجمان القرآن). اتضاح. (اقرب الموارد): بانه بیاناً؛ آشکار کرد آنرا. (ناظم الاطباء). || سخن پیدا و گشاده گفتن. || پیدا و ظاهر کردن چیزی. (آنندراج) (غیاث). پیدا کردن. (ترجمان القرآن). || افزون آمدن در فضل (لازم و متعدی). (ناظم الاطباء).
بیان. [ب َ] (اِ) درنده ای است که دشمن شیر باشد. (آنندراج). قسمی از ببر. (ناظم الاطباء). رجوع به ببر بیان شود.
بیان. [ب َ] (اِخ) ابن سمعان تمیمی. وی اول به الوهیت حضرت علی علیه السلام و ائمه و اولادش و سپس به الوهیت خود قائل شد و در نتیجه فرقه ٔ بیانیه را بوجود آورد. (از لباب الانساب) (از لباب الالباب). رجوع به بیانیه شود.
(مص ل.) پیدا شدن، آشکار شدن.2- (اِمص.) شرح، توضیح، زبان آوری، فصاحت، (اِ.) علمی است که آوردن یک معنی به طرق گوناگون را می آموزد. [خوانش: (بَ) [ع.]]
سخن گفتن،
فصاحت، زبانآوری،
(اسم) سخن،
شرح، تعبیر،
(اسم) (ادبی) علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوههای مختلف و بر پایۀ تصویرسازی، مانندِ استفاده از تشبیه، استعاره، و کنایه بحث میکند،
سخن گفتن، شرح، تعبیر
گفتار
تاویل، تبیین، تعبیر، توضیح، شرح، ابراز، اشعار، اظهار، تقریر، تلفظ، سخن، کلام، گفتار، نطق، اعتراف، آشکار شدن، پیدا شدن، هویدا گشتن،
(متضاد) تحریر، ترقیم، نوشته
فصاحت و زبان آوری، سخن و گفتار، شرح و تعبیر
بَیان، فصاحت و زبان آوری، سخن آشکار و فصیح، شرح و تعبیر، پیدا و آشکار شدن، کلامی که مقصود را بوضوح برساند،
بیان، در آثار حضرت اعلی اصطلاحاً به آئین جدید و به تمام آثار صادره از حضرتشان و کتاب بیان عربی و بیان فارسی اطلاق شده است،
توضیح، تبیین