معنی تبریک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تبریک. [ت َ] (ع مص) فروخفتن شتر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || در غذا و بر غذا دعا کردن ببرکت. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دعا کردن کسی را به برکت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برکت برای کسی خواستن به دعا. (فرهنگ نظام). دعای خیر. دعای برکت. (ناظم الاطباء). || مبارک باد گفتن. (فرهنگ نظام). مبارک باد. (ناظم الاطباء).
تبریک. [ت َ ب َ ی َ] (اِ) نظامی در اقبالنامه در عنوان «افسانه ٔ خراسانی و فریب دادن خلیفه » گوید: خراسانیی چست ببغداد شد، چون کارش سست شد، هزار دینار زر مصری را خرد سایید و با گل سرخ بیامیخت و مهره ای چند بساخت و آنها را بعطاری سپرد و گفت:
بدیناری این بر تو بفروختم
و زو کیسه ٔ سود بر دوختم
چو وقت آید این را که داری برنج
بده باز خرم، زهی کان گنج
بپرسید عطار کاین را چه نام ؟
بگفتا تبریک، سخن شد تمام...
فرستاد در شهر بالا و پست
تبریک طلب کرد نامد بدست...
حدیث تبریک بیاد آمدش
جزآن هر چه بشنید باد آمدش
خبر بازجست از تبریک فروش
بخندید کان طنزش آمد بگوش
تبریک چو تصحیف سازد دبیر
بیاموز معنی و معنیش گیر.
رجوع به اقبالنامه ٔ نظامی چ وحید صص 68- 69 شود.
تبریک. [ت َ] (اِخ) نام عیدی است یهود را و سپس عرابا، باشد به دو روز. رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 245 شود.
تبریک. [ت َب َ] (اِخ) دهی از دهستان مزرج است که در بخش حومه ٔ شهرستان قوچان و به بیست هزارگزی شمال خاوری قوچان و بیست هزارگزی خاور راه عمومی قوچان به باجگیران قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 220 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
(مص م.) شادباش گفتن، (اِمص.) شادباش، تهنیت. [خوانش: (تَ) [ع.]]
مبارکباد گفتن، شادباش گفتن،
شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده
شادباش - شاباش
تهنیت، شادباش، مبارکباد
مبارکباد گفتن، مبارکباد شاد باش هما یونخواهی، فروختن اشتر شتر فروشی (مصدر) شاد باش گفتن خجستگی خواستن، (اسم) شاد باش تهنیت. جمع: تبریکات.