معنی خاطره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خاطره. [طِ رَ / رِ] (از ع، اِ) اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته های آدمی. || وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است. دیده های گذشته یا شنیده های گذشته.ج، خواطر، خاطره ها، خاطرات. || یادگار.
- خاطره نویس، افرادی که خاطرات افراد بزرگ تاریخ زمان خود را می نویسند.
- خاطره نویسی، عمل ثبت خاطرات.

فرهنگ معین

(طِ رِ) [ع.] (اِ.) ضمیر، اندیشه و خیال، یادبود، یادگار، آن چه بر کسی گذشته و اثرش در ذهن مانده.

فرهنگ عمید

اثری که از یک واقعه در ذهن کسی می‌ماند،
یادبود، یادگار،

حل جدول

یادمان

فیلمی از نادر طریقت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

یادبود، یادمان

کلمات بیگانه به فارسی

یادبود

مترادف و متضاد زبان فارسی

حافظه، ذهن، یاد، یادبود، یادگار

فرهنگ فارسی هوشیار

اندیشه و خیال، یادبود، یادگار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری