معنی درگیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
درگیر. [دَ] (ن مف مرکب) گرفتار. دُچار. || (نف مرکب) درگیرنده. مؤثر. || موافق. سازگار:
صحبت ما و تو ناصح هیچ جا درگیر نیست
جای ما در بزم او خالی بود یا جای تو.
اثر (از آنندراج).
درگیر. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان ایسین بندرعباس و مشهور به درگور. رجوع به درگور شود.
گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد. [خوانش: (دَ) (اِمر.)]
گرفتار، گیرافتاده،
* درگیر شدن: (مصدر لازم)
گرفتار شدن،
آغاز شدن زدوخورد،
افروخته شدن آتش جنگ و نبرد،
گلاویز، گرفتار، مشغول
دچار، گرفتار، درگیرنده