معنی سلیقه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سلیقه. [س َ ق َ] (ع اِ) سرشت. طبیعت. طبع. نهاد. خصلت. (ناظم الاطباء). سرشت. طبیعت. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب).خوی. (مهذب الاسماء) (السامی). در فارسی با خوش، خوب، بد، بی، با و غیره ترکیب می سازد: خوش سلیقه، بدسلیقه، بی سلیقه، کج سلیقه، باسلیقه، کم سلیقه و هم سلیقه.
|| ارزن کوفته و اصلاح یافته. ارزن بشیر پخته. (مهذب الاسماء). || پینو طراثیت آمیخته. || تره جوش داده. || جای برآمدن تنگ ستور. || اثرتنگ در پهلوی ستور. || نشان قدم و سم در راه. (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

طبع، سرشت، ذوق. [خوانش: (سَ قِ) [ع. سلیقه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

ذوق برای انتخاب یا ترجیح چیزی،
رسم،
طبیعت، نهاد، سرشت،

حل جدول

ذوق

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پسنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

پسند، ذوق، مذاق، سرشت، طبع، نهاد

فرهنگ فارسی هوشیار

سرشت و طبیعت، طبع و نهاد و خصلت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر