معنی عارضه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(اِفا.) مؤنث عارض، (اِ.) پیشامد، حادثه، بیماری، مرض، جمع عوارض. [خوانش: (رِ ض) [ع. عارضه]]

فرهنگ عمید

حادثه،
بیماری، مرض،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پیامد، رخداد، ناهنجاری

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیماری، کسالت، ناخوشی، اتفاق حادثه، رویداد، آسیب، آفت، بلا

فرهنگ فارسی هوشیار

حاجت، حادثه و پیش آمد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر