متوالی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
متوالی. [م ُ ت َ] (ع ص) پیاپی شونده و پی در پی آینده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب). پیاپی و پی در پی و پیوسته و متصل و متعاقب و مسلسل. (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران پیاپی را بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود:
آید بر هر کس که بر او کردتولی
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
... و آن را فاصله ٔ کبری از بهر آن خواندند که غایت متحرکات متوالی است. (المعجم چ دانشگاه ص 31). قرب دو سال متواتر و متوالی عساکر ادبار، روی بدان دیار آورده... (عالم آرا چ امیرکبیر ج 1 ص 23).
فرهنگ معین
(مُ تَ) [ع.] (اِفا.) پیاپی، پشت سرهم.
فرهنگ عمید
پیاپی، پشتسرهم،
حل جدول
پشت سر هم، پیوسته
متعاقب
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیاپی، پی در پی
کلمات بیگانه به فارسی
پیاپی
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیاپی، پیدرپی، پیوسته، سری
فرهنگ فارسی هوشیار
پیاپی شونده، متصل، مسلسل
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَوالِی، پیاپی، پشت سر هم، متتابع،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.