معطر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مُ عَ طَّ) [ع.] (اِمف.) بودار، خوشبو.
فرهنگ عمید
عطرآگین، عطرآمیز، خوشبو،
حل جدول
خوشبو، آغشته شده به چیزهای خوشبو
فرهنگ واژههای فارسی سره
خوشبو، بویا
کلمات بیگانه به فارسی
خوشبو
مترادف و متضاد زبان فارسی
بویا، خوشبو، دماغپرور، عاطر، عطرآگین، عطرآمیز، گلبو، گلبیز، نافهبو،
(متضاد) بویناک، گندیده، متعفن
فرهنگ فارسی هوشیار
عطر آمیز، خوشبو
فرهنگ فارسی آزاد
مُعَطِّر، (اسم فاعل از تَعطِیر) عطر زننده، عطر آگین کننده، خوشبوی کننده،
مُعَطَّر، (اسم مفعول) عطر زده شده، عطر آمیز، خوشبوی،
پیشنهادات کاربران
عنبری
گل بو
مشک امیز
مُشک ریز
بویا
بویا
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.