معنی مفصل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مفصل. [م َ ص ِ](ع اِ) بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان. ج، مفاصل.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). پیوندگاه اندام.(غیاث). بندگاه.(ذخیره ٔخوارزمشاهی). بند. پیوند. ملتقای دو استخوان از تن حیوان.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محل اتصال دو یا چند استخوان به یکدیگر.محلی که دو سر استخوان به هم مربوط شوند. تعداد مفاصل در بدن انسان زیاد است و مهمترین آنها عبارتند از: مفصلهای شانه، آرنج، مچ دست، خاصره ٔ رانی، گیجگاهی فکی و غیره. مفصلها بر سه قسمند: مفصلهای ثابت مثل استخوانهای جمجمه، مفصلهای نیمه متحرک، مثل مهره های ستون فقرات و مفصلهای کاملاً متحرک مثل شانه و آرنج.
- مفصل آرنج، محلی است که استخوان بازو با دو استخوان زند اعلی و زند اسفل مفصل می شود. این مفصل از مفاصل متحرک است و حرکت تا شدن و باز شدن را به خوبی انجام می دهد، ولی حرکت عقبی و دورانی را ندارد.
- مفصل ثابت، مفصلی را گویند که محل ارتباط دو قطعه استخوان به یکدیگر هیچگونه حرکتی نداشته باشد، مثل مفصل استخوانهای جمجمه. مفصل غیرمتحرک.
- مفصل خاصره ٔ رانی، محلی که حفره ٔ حقه ٔ استخوان خاصره با سر استخوان ران مفصل می شود. این مفصل بسیار قوی و محکم است، زیرا وزن بدن بدان متکی است. مفصل مذکور دارای رباطهای قدامی و خلفی می باشد و نیز در داخل مفصل رباطی به نام رباط گرد دارد. این مفصل از مفاصل کاملاً متحرک است و حرکتش در تمام جهات است.
- مفصل زانو، محلی که انتهای تحتانی استخوان ران، با طبق استخوان درشت نی و سطح خلفی استخوان رضفه مفصل می شوند. این مفصل در راه رفتن بسیار اهمیت دارد. حرکات تا شدن و راست شدن را به خوبی انجام می دهد و حرکات طرفیش محدود است.
- مفصل سر و گردن. رجوع به ترکیب مفصل گردن و استخوان قمحدوه شود.
- مفصل شانه، محلی است که استخوان کتف با استخوان بازو مفصل می شوند. سطوح مفصلی در این مفصل عبارتند از: حفره ٔ دوری استخوان کتف و سراستخوان بازو. این مفصل کاملاً متحرک است و دارای کپسول و رباطات و اوتار عضلات و غضروف بین مفصلی و پرده ٔزلالی می باشد و حرکتش از عقب به جلو و از بالایه پائین و به خارج و به داخل و حرکت دورانی است. مفصل کتفی بازویی.
- مفصل غیرمتحرک، مفصل ثابت. رجوع به ترکیب مفصل ثابت شود.
- مفصل گردن و استخوان قمحدوه، محلی که لقمه های استخوان قمحدوه(پشت سری) که استخوان عقبی تحتانی جمجمه است با استخوان اطلس، یعنی اولین مهره ٔ گردنی و بازایده ٔ دندانی استخوان محوری یعنی دومین مهره ٔ گردنی مفصل می شود. این مفصل از مفاصل کاملاً متحرک است و حرکات به جلو خم شدن و عقب رفتن و چرخیدن سر و منحرف شدن به یک طرف به وسیله ٔ این مفصل انجام داده می شود.مفصل سر و گردن.
- مفصل گیجگاهی فکی، محلی که لقمه ٔ استخوان فک اسفل با لقمه و حفره ٔ دوری استخوان گیجگاه مفصل می شوند. این مفصل از مهمترین مفاصل بدن است و آسیبهای وارد بدان عمل تغذیه و تکلم را در انسان دچار اشکال می کند. در بعضی از حیوانات درنده این مفصل بسیار قوی است و وسیله ٔ شکار و دفاع آنها می باشد. حرکات مفصل مذکور بالا بردن و پایین آوردن و نیز حرکات جلو و عقب بردن فک اسفل است.
- مفصل لگن، لگن خاصره از عقب دو مفصل دارد که از هر طرف با کنار استخوان خاجی مفصل می شود و به علاوه دو استخوان خاصره در جلو با هم مفصل شده ارتفاق عانه را تشکیل می دهند.
- مفصل متحرک، مفصلی را گویند که در یک یا چند جهت دارای حرکت کامل باشد.
- مفصل مچ پا، محلی که دو استخوان ساق پا(درشت نی و نازک نی) با استخوان قاب(بجول) و استخوان قاب پابا سایر خرده استخوانهای مچ پا مفصل می شوند(خرده استخوانهای مچ پا نیز با یکدیگر مفصل بندی دارند). این مفصل از مفاصل متحرک است و بسیاری از حرکات را انجام می دهد.
- مفصل مچ دست، محلی است که استخوانهای مچ دست با یکدیگر و با انتهای تحتانی استخوان زند اعلی مفصل می شوند.
- مفصل نیمه متحرک، مفصلی را گویند که همه ٔ حرکات را به خوبی انجام نمی دهند و دارای کمی لغزندگی بر روی هم هستند، مانند مفاصل مهره های ستون فقرات. مفصل قلیل الحرکه.(فرهنگ فارسی معین).
|| محل اتصال قطعات اندامهای حرکتی و قسمتهای مختلف بدن شاخه ای از حیوانات غیرذی فقار که دارای پوشش کیتینی هستند در سلسله ٔ جانوری به نام شاخه ٔ بندپائیان موسومند.(فرهنگ فارسی معین). || محل جدا شدن. حد فاصل: از غزنه بیرون آمدو روی به مدافعت او نهاد در مفصل هر دو ناحیت و مقسم هر دو ولایت بهم رسیدند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 35). || فاصله ٔ میان دو کوه و دو پشته ٔ سنگریزه ناک. ج، مفاصل.(ناظم الاطباء). و رجوع به مفاصل شود.

مفصل. [م ِ ص َ](ع اِ) زبان.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).

مفصل. [م ُ ف َص ْ ص َ](ع ص) تفصیل کرده شده.(غیاث)(آنندراج). مشروح. مقابل مجمل و مختصر.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نسختی که تلک... مفصل در باب خواهش خود نبشته بودبر رای امیر عرض داد.(تاریخ بیهقی چ فیاض ص 405).
مفصل صورت جسم است و مجمل صورت ذاتت
به هم این هردو نفس آمد سوای حکمت و عرفان.
ناصرخسرو.
یک روی و هزار آینه بیش
یک مجمل و این همه مفصل.
فخرالدین عراقی(کلیات چ نفیسی ص 222).
من از مفصل این باب مجملی گفتم
تو خود ز مجمل من رو مفصلی برخوان.
کمالی(از امثال و حکم ص 561).
آنچه تقریر رفت از عادات او انموذجی است و چیزی از وسیطی و مجملی از مفصلی و مختصری از مطولی.(جهانگشای جوینی). و تمامت امرای لشکر و ولایتی که قهر و قسر کرده بود در آنجا مفصل نوشته.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 95).
باری نظر به خاک عزیزان رفته کن
تا مجمل وجود ببینی مفصلی.
سعدی.
- امثال:
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.(امثال و حکم ص 561).
|| متمایز و از هم جدا شده و به فاصله قرار داده.(ناظم الاطباء). جداکرده. جداجدا شده.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || فصل فصل ساخته.(ناظم الاطباء).فصل فصل شده.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عقد مفصل، رشته مروارید که میان هر دو سوی وی شبه درکشیده باشند.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج)(از اقرب الموارد). || حدیثی که از سند او دو کس یا زیاده ساقط شده باشد، چنانکه مالک گوید: قال رسول اﷲ(ص) کذا. و چنانکه شافعی گوید: قال ابن عمر کذا و بعضی آن را از منقطع شمرند و بعضی دیگر از مرسل و بعضی گفتند مفصل آن است که راوی گوید: بلغنی. و مفصل از قسم ضعیف است.(نفایس الفنون). ||(اِ) مفصل القرآن، از حجرات تا آخر قرآن یا ازسوره ٔ جاثیه یا از قتال یا از سوره ٔ ق یا از صافات یا از صف یا از تبارک یا از انا فتحنا یا از سبح اسم ربک الاعلی یا از الضحی تا آخر قرآن و از جهت بسیاری فصول بین سوره ها یا به جهت کمی منسوخ چنین نامیده اند.(از منتهی الارب)(از ناظم الاطباء). سوره های کوتاه که پس از مثانی آیند و به جهت کثرت فصول در سوره ها یا به علت قلت منسوخ در آن چنین نامیده اند و گویند: قراء المفصل.(از اقرب الموارد). قرآن از والضحی تا آخر قرآن و گروهی گفته اند از سوره ٔ محمد تا آخر قرآن مأخوذ از گفته ٔ رسول(ص) و فُصلت بالمفصل و برای آنش مفصل خوانند که فصل بسیار باید کردن از میان هر دوسوره به بسم اﷲ الرحمن الرحیم یا به تکبیری.(تفسیر ابوالفتوح). نام قسمتی از قرآن که از سوره ٔ حجرات شروع شده به آخر قرآن تمام می شود و از آن رو این قسمت را مفصل گویند که فاصله ٔ بین سور بیش از سایر قسمتهاقرآن باشد.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مفصل. [م ُ ف َص ْ ص ِ](ع ص) آنکه بیان می کند و فصل فصل می سازد و جزٔجزء می نماید.(ناظم الاطباء). و رجوع به تفصیل شود.

فرهنگ معین

(مَ صَ) [ع.] (اِ.) بند، محل اتصال دو استخوان. ج. مفاصل.

از هم جدا شده، با شرح و بسط. [خوانش: (مُ فَ صَّ) [ع.] (اِمف.)]

فرهنگ عمید

محل اتصال دو یا چند استخوان در بدن، بند: مفصل آرنج، مفصل مچ، مفصل زانو،

[مقابلِ مجمل] با ‌شرح‌ و ‌بسط،
(اسم) [قدیمی] صورت تفصیلی،

حل جدول

مچ

بند

بشرح

بندگاه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

گسترده، بند، بندگاه، پردامنه، بلند

فرهنگ فارسی هوشیار

بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان مشروح، تفصیل کرده شده

فرهنگ فارسی آزاد

مَفصِل، بند، محل اتصال دو استخوان (جمع: مَفاصِل)،

مِفصَل، زبان، لسان (جمع: مَفاصِل)،

مَفَصَّل، تفصیل داده شده، جزئیات و دقائق مطلب روشن و بیان گردیده، فصل فصل گردیده، بریده و قطعه قطعه شده، جزء جزء گردیده (اسم مفعول تَفصِیل می باشد)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری