پاسپورت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ معین
(پُ) [فر.] (اِ.) اجازه نامه برای رفت و آمد اشخاص از مملکتی به مملکت دیگر، گذرنامه، جواز عبور.
فرهنگ عمید
گذرنامه
حل جدول
گذرنامه
فرهنگ واژههای فارسی سره
گذرنامه
مترادف و متضاد زبان فارسی
پته، پروانه، تذکره، جوازعبور، روادید، گذرنامه، ویزا
فرهنگ فارسی هوشیار
گذرنامه، جواز سفر
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.