معنی پلاک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پلاک. [پْلا / پ ِ] (فرانسوی، اِ) ورقه یا لوح آهن یا برنج ومس و غیره که روی آن نام کسان و شغل و امثال آن نقرو بر در خانه یا روی اشیاء نصب کنند. صفیحه. لوح.

فرهنگ معین

ورقه یا صفحه معمولاً فلزی که اطلاعاتی روی آن حک شود، نوار پلاستیکی همراه مشخصات نوزاد که در بخش نوزادان که جهت شناسایی وی به مچ او می بندند، قطعه فلزی گرانبها که به صورت گردنبند یا دستبند به کار می رود، قطعه زمینی با م [خوانش: (پِ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

لوح فلزی که روی آن شماره یا نامی را بنویسند و بر در خانه یا به‌وسیلۀ نقلیه یا دیوار نصب کنند،
قطعه‌ای کوچک از فلز قیمتی مانند طلا یا نقره که دارای نقش است و با زنجیر به گردن آویزان می‌شود،
قطعه‌ای فلزی که شمارۀ شناسایی خاصی روی آن حک شده است و نیروهای نظامی به‌وسیلۀ زنجیر به گردن خود آویزان می‌کنند،
نوار پلاستیکی که مشخصات نوزاد روی آن نوشته شده و برای شناسایی در بخش زایمان بیمارستان به مچ دست او بسته می‌شود،
(پزشکی) صفحۀ فلزی که به‌وسیلۀ پیچ به استخوان‌های شکسته بسته می‌شود و تا هنگام جوش خوردن، آن‌ها را محکم نگاه می‌دارد،
(حقوق) [مجاز] قطعه زمینی با مساحت معین که به‌وسیلۀ شمارۀ خاصی ثبت شده است،

گویش مازندرانی

مکان شستن لباس

فرهنگ فارسی هوشیار

فرانسوی پلمک (اسم) اوح و صفحه ای از فلز سنگ و مانند آن، ورقه یا لوح فلزی که نام و نشانی کسان یا شغل و امثال آن بر رویش حک و بر در خانه یا روی اشیا نصب کنند. ورقه یا لوح آهن یا برنج و مس که روی آن نام و شغل ونمره حک شود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر