معنی انجماد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
انجماد. [اِ ج ِ] (ع مص) افسرده و بسته شدن. (آنندراج). بستن. افسردن. بسته شدن. جامد گردیدن. (از فرهنگ فارسی معین). یخ بستن. (یادداشت مؤلف). || (اِمص) فسردگی و بستگی. (ناظم الاطباء).
(اِ جِ) [ع.] (مص ل.) یخ بستن، جامد گردیدن.
جامد شدن، افسرده و بسته شدن، یخ بستن،
(فیزیک) تغییر حالت از مایع به جامد در اثر سرما و نقصان حرارت یا تٲثیرات دیگر. δ تمام اجسام در حالت انجماد حجمشان کوچک میشود غیر از آب و چدن،
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
یخ زدن
انعقاد، بستن، جامدشدن، یخزدگی
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب (مصدر) یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن.