معنی ایهام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ایهام. (ع مص) به گمان افکندن. (تاج المصادر بیهقی). در شک افکندن. (غیاث اللغات). بگمانی افکندن یا رفتن دل بسوی چیزی بی قصد آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فروگذاشتن آیتی از قرآن یا رکعتی از نماز. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). فروگذاشتن، یقال: اوهم من صلاته رکعهً و اوهمت الشی ٔ؛ اذا ترکته کله. (منتهی الارب). || به غلط انداختن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (زمخشری). درغلطی انداختن. (غیاث اللغات) (از آنندراج). غلط کردن در حساب، یقال: اوهم کذا من الحساب، ای اسقط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || تهمت نهادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
ایهام. (ع اِ) در علم بدیع چنانست که لفظی ذومعنیین بکار رود یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد چنانکه عنصری گفته است در مدح سلطان محمود:
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و گبر و ترسا و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیل
که یا رب عاقبت محمود گردان.
و دیگری گفته است:
جز روی تو در وجه دلم می نشود
جز قد تو راست نیست بر کار دلم.
و دیگری گفته:
جز ز آینه روی همدمی نتوان دید
زو نیز چه قابل چو دمی نتوان دید.
و شرف شفروه گفته:
اندر نیام از پی تجهیز دشمنان
دارد سرافکنی که بجوهر مرصع است.
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 263- 264).
این صفت را تخییل نیز خوانند و چنان بود که دیر باشد در نثر یا در نظم الفاظی بکار برند که آن لفظ را دو معنی باشد یکی قریب و دیگر غریب وچون سامع آن الفاظ بشنود حالی خاطرش به معنی قریب رود و مراد از آن لفظ معنی غریب بود. مسعودسعد گوید:
و لیل کأن ّ الشمس ضلت ممرها
و لیس لها نحو المشارق مرجع
نظرت الیه و الظلام کأنه
علی العین غربان من الجو وقع
فقلت لقلبی طال لیلی و لیس لی
من الهم منجاه و فی الصبر مفزع
اری ذنب السرحان فی الجو ساطعاً
فهل ممکن ان الغزاله تطلع.
غرض از این قطعه بیت آخر است، چه هرکه لفظ ذنب السرحان و غزاله بشنود حالی خاطرش به دم گرگ و آهوبره شود و مراد از این چیزی دیگریست. دیگری گوید:
من ز قاضی یسار می جستم
اوبزرگی نمود داد یمین.
پندارند که دست چپ و راست است و شاعر از یسار مال و از یمین سوگند خواسته است، دیگری گوید:
ای سرو بلند پیش بالای تو پست
در شاخ تو آویخته ام برگت هست
پندارد که شاخ و برگ درخت میخواهد.
و من وقتی به ترمذ بودم انباری پیوسته بنزدیک من بودی. گفته های خود بر من عرض کردی و ازصلاح و فساد آن بپرسیدی. روزی در بازار نشسته بود پسری طباخ برو گذشت و او را بچشم خوش آمد و این بیت درمعنی او بگفت:
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان.
حال با من بگفت و نام این صنعت بپرسیداو را بیاموختم و غرض ازین لبی است که چون بشنوند پندارند که لب نان خواسته است و مراد او خود لب کودک است و انباری را از این بسیار درافتادی از راه طبع نه از راه علم. (از حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 4239).
به شک و گمان انداختن، آوردن کلمه ای که دارای دو معنی باشد: یکی نزدیک و دیگری دور. و ذهن شنونده ابتدا به طرف معنی نزدیک برود و سپس به معنی دور که مقصود گوینده است متوجه شود، جمع ایهامات. [خوانش: [ع.] (مص م.)]
(ادبی) در بدیع، آوردن کلمهای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد، توریه، مانند: در گوشهای نشستهام اکنون و همچنان / هستم ز دست مردمکی چند در عذاب ـ من درد را به گوش نیارستمی شنید / اکنون به چشم خویش همی بینم این عقاب. مردمک هم به معنای مردم و انسانها و هم به معنای مردمک چشم است که معنی دوم مدنظر شاعر است،
[قدیمی] در وهم و گمان افتادن و اشتباه کردن،
[قدیمی] در وهم و گمان انداختن، در شک و گمان و اشتباه انداختن،
* ایهام تناسب: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در نظم یا نثر که در صورت ظاهر با یکدیگر متناسب باشد ولی معانی غیرمتناسب نیز از آنها استنباط شود، مانندِ این شعر: چنان سایه گسترد بر عالمی / که زالی نیندیشد از رستمی (سعدی۱: ۳۸) که مراد از زال پیرزن است نه زال پدر رستم، و مراد از رستم نیز مردی نیرومند و پهلوان است. یا در این شعر: ای در مردی چو باز و در کینه عقاب / شاهین به تهوری و طوطی به خطاب ـ از باده بطی فرست مر قُمری را / چون چشم خروس در شب همچو غُراب (قُمری قزوینی). شاهد در بط و قمری و چشم خروس و غراب است که همگی از اصطلاحات بادهنوشی هستند،
پندار، پنداشت، گمان، شبههپردازی
در وهم و گمان افتادن
اِیْهام، (اَوْهَمَ) در شک و تردید افتادن، در شک انداختن، فرو گذاشتن و ترک کردن،