معنی بروز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بروز. [ب َرْ وَ / ب ُ] (اِ) برور، که سجاف جامه است. (از برهان). آرایش پوستین که در پای دامن و سرآستین دوزند. (هفت قلزم) (شرفنامه ٔ منیری). رجوع به بَروَر شود. || پیوند و جامه که پوشیدنی و گستردنی باشد. (هفت قلزم). پیوند جامه گستردنی یا پوشیدنی، لونی پس از لونی دیگر. (شرفنامه ٔ منیری).
بروز. [ب َ] (اِ) نزاع و غوغا و همهمه. || چوب نشیمنگاه طیور. (ناظم الاطباء).
بروز. [ب ُ] (اِ) تخت خواب و بستر و فراویز. (ناظم الاطباء). رجوع به بَروَز شود.
بروز. [ب ُ] (ع اِمص) ظهور. آشکارشدگی. (ناظم الاطباء). پیدایی. پدیداری.
بروز. [ب ُ] (ع مص) بیرون آمدن. (از منتهی الارب) (دهار) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خروج. (از اقرب الموارد). || نمایان شدن و برآمدن بسوی فضا. (از منتهی الارب). || بیرون آوردن. (دهار).
بروز. [ب ِ] (ق مرکب) (از: ب + روز) در روز. (ناظم الاطباء). روزهنگام.
- بروز آوردن، شب را صبح کردن. از شب برآمدن.
- روزبروز، از روزی به روزی. هرروزه. (ناظم الاطباء). و رجوع به روز شود.
(بُ) [ع.] (مص ل.) پیدا شدن، برون آمدن.
نمایان شدن، پدیدار شدن، آشکار شدن،
نمایش، نشان دادن
ابراز، پیدایی، پیدایش، تجلی، ظهور، نمایش، نمود، آشکار شدن، پدیدار شدن، نمایان شدن،
(متضاد) پنهان شدن، مخفیشدن، نهان شدن
ظاهر و آشکار، اقرار
ظهور، آشکار شدگی، پیدائی
جلوه