معنی تدریس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تدریس. [ت َ] (ع مص) سبق گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سبق دادن. (آنندراج) (غیاث اللغات). درس دادن کتاب. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تعلیم و گفتن درس و سَبَق. (ناظم الاطباء): و با بوصادق در نشابور گفته که مدرسه ای خواهد کرد سخت به تکلف به سر کوی زنبیل بافان تا وی را آنجا بنشانده آید تدریس را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 206).
منصب تدریس خون گرید بدانک
فر عزالدین بوعمران نماند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 876).
منصب تدریس و تربیت فتوای دارالملک غزنه بدو آراسته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 432).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) درس دادن.

فرهنگ عمید

درس دادن، درس گفتن،

فرهنگ فارسی هوشیار

آموزاندن ‎-1 (مصدر) درس گفتن درس دادن ‎-2 (اسم) درس گویی. جمع: تدریسات.

فرهنگ فارسی آزاد

تَدْرِیس، درس دادن، مورد درس قرار دادن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر