معنی ترور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ترور. [ت ُ] (ع مص) بریده شدن و بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لازم است و متعدی. (آنندراج). || دور افتادن از شهر خویش. || بیرون افتادن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج). || ساقط شدن دست. (منتهی الارب). || فربه و با گوشت شدن. (آنندراج). به همه ٔ معانی. رجوع به تر [ت َ ر ر] شود.

ترور. [ت ِ رُ، رْ] (فرانسوی، اِ) مأخوذ از فرانسه و بمعنی قتل سیاسی بوسیله ٔ اسلحه در فارسی متداول شده است. تازیان معاصر اِهراق را بجای ترور بکار برند و این کلمه در فرانسه بمعنی وحشت و خوف آمده و حکومت ترور هم اصول حکومت انقلابی است که پس از سقوط ژیروندنها (از 31 مه 1793 تا 1794 م.) در فرانسه مستقر گردید و اعدامهای سیاسی فراوانی را متضمن بود. رجوع به تروریست شود.

فرهنگ معین

هراس، هراس افکندن، ایجاد وحشت کردن، کشتن ناگهانی یک فرد بدون آن که فرد مورد نظر فرصتی برای دفاع یا مقابله داشته باشد، شخصیت با دروغ و جوسازی شخصیت اجتماعی کسی را زیر سوال بردن و وجهه اجتماعی او را مخدوش کردن. [خوانش: (تِ رُ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

اقدام ازپیش‌طراحی‌شده برای کشتن مخالفان و یا ایجاد رعب و وحشت در میان مردم،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آدمکشی، قتل، وحشت، خوف، هراس

فرهنگ فارسی هوشیار

بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر