تعاطی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تعاطی. [ت َ] (ع مص) بدست گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تناول. (اقرب الموارد). || بناحق گرفتن چیزی را. || همدیگر نبرد کردن در گرفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر سر انگشتان پای استاده دست بسوی چیزی دراز کردن. || خوض کردن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دلیری کردن. || مرتکب کاری شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || کار نیکو و گزیده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مأخوذ از عربی، سپردن بیکدیگر و به همدیگر دادن و عطا کردن. (ناظم الاطباء). بیکدیگر دادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی): تعاطی افکار. تعاطی اقداح.
(تَ) [ع.] (مص ل.) با هم در امری مشورت کردن.
با یکدیگر در امری خوض و مشورت کردن،
به کاری پرداختن،
چیزی به هم دادن، دادوستد کردن،
تبادل، ردوبدل، مبادله، خوض کردن، شور کردن، مشورت کردن، دادوستد، عطا، فراگیری
به زور گرفتن به نارواگرفتن، دست درازی، سپردن، سکالش رایخواهی، همرایی، دادو ستد -1 (مصدر) با هم درامری خوض و مشورت کردن فرا گرفتن امری را بکاری پرداختن، چیزی بیکدیگر دادن سپردن عطاکردن، دادوستدکردن. - 4 (اسم) فراگیری (امری) . ، عطا. ، داد و ستد. جمع: تعاطیات. یا تعاطی افکار. مبادله اندیشه ها و مشورت کردن.
تَعاطِی، خوردن و آشامیدن (مثل تَعاطیِ خَمر یعنی مشروب خوردن)، فکر و خوض در کاری نمودن، مبادرت بکاری کردن، مرتکب کاری شدن،