معنی رکعت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رکعت. [رَ ع َ] (ع اِ) (اصطلاح فقهی) هر قیامی از نماز که رکوعی در آن داخل باشد. (ناظم الاطباء). جزو صلوه که ربع صلوه است یا ثلث یا نصف آن بشرطی که رکوع در آن داخل باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). هر یک ازدو جزء نماز صبح و سه جزء نماز مغرب و چهار جزء نمازهای ظهر و عصر و عشاء که دارای دو قیام و دو سجده ویک رکوع است. در نماز مجموعه ٔ مرکب از قیام و رکوع و سجود. ج، رَکَعات. (یادداشت مؤلف): برخاستم نیمشب غسل کردم و در نماز ایستادم تا رکعتی پنجاه کرده آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 199). دو رکعت نماز بکرد و پس برون از صدر بنشست «خواجه احمد حسن ». (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 153). سوره ٔ ن و القلم و سوره ٔ هل اتی علی الانسان در دو رکعت بخواند «عبداﷲ زبیر». (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187). امیر بوسه بر آن داد و دو رکعت نماز بکرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378).
به احسانی آسوده کردن دلی
به از الف رکعت به هر منزلی.
سعدی (بوستان).
به هر خطوه کردی دو رکعت نماز.
سعدی (بوستان).
جهاندیده بعد از دو رکعت نماز
به داور برآورد دست نیاز.
سعدی (بوستان).
تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی
جز این دو رکعت و آن هم بصد پریشانی.
سعدی (گلستان).

رکعت. [رَ ع َ] (ع مص) رکوع. پشت خم کردن در نماز. (یادداشت مؤلف). یکبار رکوع کردن در نماز. (فرهنگ فارسی معین). || نماز خواندن. (یادداشت مؤلف).

رکعت. [رَ ع َ] (اِخ) دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 100 تن است. آب آن از چشمه و قنات است.محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان آنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ معین

(رَ عَ) [ع. رکعه] (اِ.) مجموع حالت نمازگزار از قیام (ایستادن)، رکوع (پشت خم کردن)، سجده (پیشانی بر زمین نهادن)، توأم با قرائت (در دو رکعت اول) یا تسبیح (در رکعت سوم به بعد) و اذکار مربوط، هر قیام از نماز که در آن رکوع باشد.

فرهنگ عمید

هر قیام از نماز که رکوع هم در آن باشد، یک‌بار رکوع در نماز،

فرهنگ فارسی هوشیار

هر قیامی از نماز که رکوعی در آن داخل باشد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر