معنی سهام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سهام. [س َ] (ع اِ) شدت حرارت تابستان. (غیاث) (آنندراج). باد گرم و شدت گرما و افروختگی آن. (منتهی الارب). باد گرم. (مهذب الاسماء). || لعاب شیطان و آن تار عنکبوت مانندی است که از هوا فرودآید در سختی گرما و نیست شود. (آنندراج) (منتهی الارب).
سهام. [س َه ْ ها] (ع ص) تیرانداز. (غیاث) (آنندراج). کمانکش. کماندار. تیرانداز. (ناظم الاطباء).
سهام. [س ِ] (ع اِ) ج ِ سهم، به معنی تیر. (غیاث) (آنندراج) (دهار):
هست سهام تو در دو دیده ٔ حاسد
گویی کز خواب کرده اند سهامت.
مسعودسعد.
بر شق سهام و مشق سنان و حسام صحایف عمر آن مخاذیل تباه و سیاه گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || ج ِ سهم، به معنی حصه. بهره.
سهام. [س ُ] (ع اِمص) لاغری و باریکی. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب). || تغییر چهره. (غیاث) (آنندراج). تغییر رای. (منتهی الارب). || بیماری شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
(س) [ع.] (اِ.) جِ سهم، تیرها.
جمع سهم.، نصیب ها، برگه هایی مبنی بر شریک بودن در سرمایه کارخانه یا شرکت. [خوانش: (~.) [ع.] (اِ.)]
سهم٢
(اقتصاد) برگۀ بهادار از سرمایۀ یک کارخانه یا شرکت،
تیرها، اوراقمشارکت، سهمها، نصیبها، بهرهها، بخشها، پارهها
جمع سهم
سِهام، تیرها- قسمت ها- نصیب ها- سهم ها و حصههای تجارتی (مفرد: سَهْم)