معنی شهود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شهود. [ش ُ] (ع مص) حاضر شدن. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی). حاضر آمدن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). دیدن. معاینه. عیان. پیدا. آشکارا. حضور. مقابل غیب. (یادداشت مؤلف). || شهود الناقه؛ آثار ولادت آن است از خون و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح تصوف) چنانکه در نفائس الفنون آمده است عبارتست از حضور دل و هرچه دل حاضر آن است شاهد آن است و آن حاضر مشهود اوست اگر حاضر حق باشد شاهد اوست، و متصوفه شهود را شاهد خوانند بسبب آنکه هرچه دل حاضر او بود او نیز حاضر دل باشد. و هرگاه که لفظ شاهد بر صیغه ٔ واحد استعمال کنند مراد ایشان حق تعالی بود و هرگاه که شواهد گویند در صیغه ٔ جمع مراد خلق باشد، و اهل شهود دو طایفه اند، اصحاب مراتب و ارباب مشاهد. (از نفائس الفنون). عبارت از دیدار حق به حق. (از تعریفات) (از کشاف اصطلاحات الفنون). رؤیت حق است که از مراتب کثرات و موهومات صوری عبور نموده بمقام توحید عیانی رسیده در صور جمیع موجودات مشاهده ٔ حق نماید و از غیریت دور شده هرچه بیند حق بیند. (غیاث اللغات) (آنندراج). کشف: کمینه عقوبت او حرمان وجد و فقدان شهود. (انیس الطالبین ص 10).
- شهود حق، (اصطلاح صوفیه) حضوردر برابر حق تعالی که او را شاهد خوانند. (نفائس الفنون).
- شهود خلق، (اصطلاح صوفیه) حضور با مشهود یا حضور با شواهد که آنرا مقابل با «غیبت محمود» دانند. (نفائس الفنون).
- شهود مجمل در مفصل، (اصطلاح صوفیه) عبارتست از رؤیت احدیت در کثرت. (از کشاف اصطلاحات الفنون، از اصطلاحات صوفیه).
- شهود مفصل در مجمل، (اصطلاح صوفیه) عبارتست از رؤیت کثرت در ذات احدیت. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- عالم شهود؛ مقابل عالم غیب. (یادداشت مؤلف). عالم شهادت و آنچه قابل رؤیت است، و در اصطلاح صوفیه مراد عالم وجودات است. (از فرهنگ مصطلحات عرفا).
- کشف و شهود؛ مکاشفه و مشاهده، و در اصطلاح اهل سلوک رفع حجاب را گویند که میان روح جسمانی است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).

شهود. [ش ُ] (ع اِ) ج ِ شاهد. (اقرب الموارد). || جمع الجمع. (منتهی الارب). شاهدها و گواهها. (ناظم الاطباء).حاضرشدگان و گواهان. (غیاث اللغات) (آنندراج): از شهود طلب اداء شهادت طلبید. ادای شهادت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 433). رجوع به شاهد شود.

فرهنگ معین

حاضر شدن، دیدن. [خوانش: (شُ) [ع.] (مص ل.)]

(~.) [ع.] (اِ.) جِ شاهد؛ گواهان.

فرهنگ عمید

[جمعِ شاهد] = شاهد،
(اسم مصدر) حاضر شدن،
(اسم مصدر) دیدن چیزی،
(اسم مصدر) گواه شدن،
(اسم مصدر) (تصوف) آشکاری حقایق در دل، مشاهدۀ حق در ضمیر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

دریافت، کشف، گواهان، ناظران

فرهنگ فارسی هوشیار

حاضر شدن، آشکارا، دیدن، مقابل غیب

فرهنگ فارسی آزاد

شُهُوْد، گواهان- شهادت دهندگان در مراجع قانونی (مفرد: شاهِد)،

شُهُوْد، (شَهَدَ-یَشْهَدُ) حضور داشتن- ملاحظه کردن- مطلع بودن- خبر قطعی و مسلّم دادن،

شُهُوْد، در فلسفه و علوم نظری به شناسائی مستقیم و بی درنگ اطلاق شده که دو قسم است حسی و نفسانی،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری