معنی ضریح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ضریح. [ض َ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). قبر. قبر بی لحد. گور بی لحد. (مهذب الاسماء) (دهار). مغاکی که در میان گور سازند برای مرده. (منتخب اللغات). شکاف میان گور یا در یک جانب آن یا بی شکاف * و فی الحدیث: اللحد لنا و الضرح لغیرنا و هو حفر الضریح من غیر لحد. (منتهی الارب). ضریحه. شکافی که به درازا در میان قبر کنند و مرده در آن نهند برخلاف لحد که به کرانه ٔ قبر و جانب آن است. || خانه ٔ چوبین و مشبک و یا از مس و نقره و جز آن که بر سر قبر امامی یا امام زاده ای سازند. || (ص) دور. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). بعید.

ضریح. [ض ُ رَ] (اِخ) نام پدرعُرفجه ٔ صحابی (یا آن به شین است). (منتهی الارب).

فرهنگ معین

گور، قبر، ساختمانی که بر روی گور بزرگان مذهبی درست کنند. [خوانش: (ضَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

قبر، گور،
دور قبر،
صندوق چوبی یا فلزی مشبک که بر روی قبر می‌سازند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرامگاه، تربت، حرم، خاکجا، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره

فرهنگ فارسی هوشیار

گور، قبر، بی لحد، مغاکی که در میان گور سازند برای مرده

فرهنگ فارسی آزاد

ضَرِیْح، قبر- مرقد-بعید-دور (جمع:ضَرائِح)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر