معنی فرهنگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فرهنگی. [ف َ هََ] (ص نسبی) فرهنگدان. اهل فرهنگ. آنکه در پی دانش و دانش آموزی بود:
سخن پیش فرهنگیان سخته گوی
به هر کس نوازنده و تازه روی.
فردوسی.
|| معلم. استاد. آموزگار:
به فرهنگیان ده مرا از نخست
چو آموختم زند و استا، درست.
فردوسی.
بداننده فرهنگیانش سپار
که آمد کنون گاه آموزگار.
فردوسی.

فرهنگ معین

با فرهنگ، اهل علم، معلم، کسی که با علم و فرهنگ سر و کار دارد. [خوانش: (فَ هَ) (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

مربوط به فرهنگ،
(اسم، صفت نسبی) کسی که در آموزش‌وپرورش کار می‌کند، معلم، مربی،
(اسم، صفت نسبی) شخص بافرهنگ و باادب،

فرهنگ فارسی هوشیار

آنکه در پی دانش و دانش آموزی بود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر