معنی نحسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نحسی. [ن َ] (حامص) بداختری. نافرجامی. شآمت. (از ناظم الاطباء). نامبارکی. شومی. مبارک نبودن. نحس بودن. نحوست:
به قدر هنر جست باید محل
بلندی و نحسی مکن چون زحل.
سعدی.
|| در تداول، بدادائی. بدپک وپوزی. بهانه گیری بیجا. ننگی.

فرهنگ معین

شومی، نامبارکی، خشک سالی. [خوانش: (نَ) [ع - فا.] (حامص.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدیمنی، شئامت، ناخجستگی، نحوست، نکبت،
(متضاد) میمنت

فرهنگ فارسی هوشیار

در تازی نیامده مرخشگی بد شگونی، بهانه گیری ‎ شومی شامتنحوست مقابل سعادت. ‎- 2 بدادایی بهانه گیری (بیشتردرموردکودکان بکاررود) .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر