معنی تسنن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تسنن. [ت َ س َن ْ ن ُ] (ع مص) متغیر شدن. || به راهی درشدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گذشتن از عَدوه. (از متن اللغه). || عمل کردن به سنت. (از المنجد). || مذهب اهل سنت را در اختیار کردن. (از متن اللغه). سنی گری، سنی شدن. مقابل تشیع. چاریاری.
- از اهل تسنن، از اهل سنت و جماعت، سنی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به سنت شود.
پیرو سنت بودن، عقیده کسانی که پس از پیامبر، ابوبکر را خلیفه می دانند،
قبول سنت و طریقه کردن، پیرو سنت بودن،
نام عمومی مذاهب عمدۀ اسلامی که پیروانشان خود را پیرو سنت پیامبر اسلام و خلفای راشدین میدانند،
اهل سنت، سنی،
(متضاد) شیعی، شیعه، مذهب اهل سنت،
(متضاد) تشیع
پیرو سنت بودن، متقابل تشیع
تَسَنُّن، قبول سُنَّت کردن، پیرو سُنَّب شدن، سُنی گشتن،