معنی توسل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
توسل. [ت َ وَس ْ س ُ] (ع مص) نزدیکی جستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (صراح اللغه). نزدیکی یافتن به چیزی و به کاری. یقال: توسل الیه بوسیله؛ ای عمل عملا تقرب به الیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دزدیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال:توسل ابلی، ای سرقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِمص) دزدی: اخذ ابلی توسلاً؛ ای سرقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیکی و پیوستگی و توسط. (ناظم الاطباء).
- دعای توسل؛ نام یکی از ادعیه ٔ مشهور است و آغاز میشود به اللهم انی اسئلک و اءَتوجه الیک... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(تَ وَ سُّ) [ع.] (مص ل.) دست به دامان شدن.
بهوسیلۀ چیزی به کسی نزدیکی جستن،
وسیله قرار دادن، دستبهدامن شدن،
1. آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز
2. دست به دامانشدن، متوسل شدن، دستاویز گرفتن
نزدیکی جستن، نزدیکی یافتن
تَوَسُّل، دست بدامان شدن، تَقَرُّب جستن (بحق)، برای تقرب و نزدیکی وسیله ای جستن و امری یا چیزی را وسیله قرار دادن، (در فارسی تَشَبُّث، دست آویز گرفتن) (ایضاً کلمه توسّل در عربی بمعنای سرقت و دزدی نیز آمده است)،