معنی حفیظ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حفیظ. [ح َ] (ع ص) نعت فاعلی از حفظ. حافظ. (اقرب الموارد). نگاهبان. (مهذب الاسماء) (صراح). نگهبان. نگهدار. (مهذب الاسماء). نگاهدارنده. رقیب. || موکل. موکل بر چیزی. || یادگیرنده. از بر کننده. || چراننده ٔ گوسفندان و شتران. || کتاب حفیظ؛ لوح محفوظ.

حفیظ. [ح َ] (اِخ) نامی است از نامهای خدای تعالی، یعنی آنکه از علم او چیزی غائب نیست. (آنندراج).

حفیظ. [ح َ] (اِخ) شاعری از مردم اصفهان. او بزمان عالم گیر بسیاحت هند رفته است و بیت ذیل از اوست:
کی از فنای تن ز تو کس دور می شود
شمع از گداختن همگی نور میشود.
(از قاموس الاعلام ترکی).

فرهنگ معین

(حَ) [ع.] (ص.) نگاهبان، نگاهدار.

فرهنگ عمید

نگه‌دارنده، نگهبان، مراقبت‌کننده،
از نام‌های خداوند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

حافظ، مراقب، نگهبان، نگاهبان

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نگهبان، نگاهدار، زنهار دار (صفت) نگاهبان نگاهدار مراقب: ((خدا حفیظ و علیم است. ))

فرهنگ فارسی آزاد

حَفِیْظ، نگهبان و حافظ، امین، محفوظ، از اَسْماءالله می باشد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر