معنی خواستگاری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خواستگاری. [خوا / خا] (حامص مرکب) خواستاری. درخواست. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف). || خواهش. || طلب عروسی و زناشوئی. (ناظم الاطباء). عمل خواستگار. (یادداشت مؤلف).
- بخواستگاری رفتن، برای طلب عروس بمنزل دختر یا زنی رفتن. (یادداشت مؤلف).
- بخواستگاری فرستادن، برای طلب عروسی کسی را بمنزل دختر یا زنی فرستادن. (یادداشت مؤلف).
(~.) (حامص.) به دختر یا زنی پیشنهاد ازدواج دادن.
تقاضای ازدواج کردن از زن یا دختری،
(اسم) رسمی که به این مناسبت برپا میشود،
زنخواهی، طلب وصلت، طلب زناشویی، وصلتخواهی
درخواست، خواهش، طلب عروسی و زناشوئی کردن