معنی منفور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
منفور. [م َ](ع ص) مغلوب.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || دورگردیده.(آنندراج). || ترسیده.(آنندراج). || نفرت کرده شده و ناپسند و مکروه.(ناظم الاطباء). مورد نفرت واقعشده.
- منفور شدن، نفرت کردن و کراهت داشتن.(ناظم الاطباء).
- || مورد نفرت واقع شده. ناپسند واقع شدن.
(مَ) [ع.] (اِمف.) ناپسند، مورد نفرت.
مورد نفرت، ناپسند،
رمیده، دورشده،
رانده، مردود، مطرود، نفرتانگیز،
(متضاد) محبوب
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند (اسم) مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده جمع: منفورین.
مُنفور، (اسم مفعول نَفَرَ) مورد نفرت و کراهت، مورد اعراض، رمیده، مهجور، مغلوب،