معنی تداعی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تداعی. [ت َ] (ع مص) پیش آمدن دشمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). || جمع شدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع شدن قوم بر کسی وبه دشمنی برخاستن با وی. || لاغر شدن یا مردن شتر فلان. || محاجّه کردن. (اقرب الموارد). || چیستان گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خواستن چیزی را. (اقرب الموارد). || شکسته شدن و ویران گردیدن دیوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تَداعَت ِالجُدران ُ؛ انقضَّت ْ و تهادَمَت ْ و قیل بلیت و تصدعت من غیر ان تسقط. (اقرب الموارد). || یکدیگر را خواندن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تداعی معانی شود. || ویران کردن: تداعیناعلیهم الحیطان َ من جوانبها؛ یعنی دیوارها را از اطراف، به روی ایشان ویران کردیم. (از اقرب الموارد).
یکدیگر را خواندن، با هم دعوا کردن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص ل.)]
(روانشناسی) اصل یا حالتی که افکار و اندیشهها و عواطف و سرگذشتها چنان به هم مربوط میشوند که یکی پس از دیگری در ذهن پدیدار میشوند، تسلسل افکار، تسلسل خواطر،
[قدیمی] یکدیگر را خواندن و گرد آمدن،
به یاد آوردن،
* تداعی معانی: از یک معنی به معنی دیگر پی بردن، به یاد آوردن یک معنی توسط معنی دیگر،
بیاد آوردن، یاد آوری
فراخوانش، همخوانش، یادآوری، بهخاطرآوری، یکدیگر را (فرا) خواندن،
(متضاد) تدافع، به خاطر آوردن، به یادآوردن
پیش آمدن دشمن، ویران گردیدن دیوار
تَداعِی، یکدیگر را خواندن، بر یکدیگر ادعا داشتن، برای خصومت یا تعاون جمع شدن،