معنی تسخیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تسخیر. [ت َ] (ع مص) رام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج) (مجمل اللغه). مطیع و منقاد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). فرمانبردار کردن. (صراح اللغه). رام کردن و فرمانبردار کردن. (غیاث اللغات). || کسی را کاری بی مزد تکلیف کردن. (تاج المصادر بیهقی).کسی را بر کاری تکلیف کردن بی مزد. (مجمل اللغه). تکلیف کردن کاری را بی مزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی مزد کار فرمودن. (آنندراج): و سخر لکم الشمس و القمر دائبین. (قرآن 3/14) (از اقرب الموارد).
رام کردن، مغلوب کردن.2- کار بی مزد کردن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]
رام کردن، فرمانبردار کردن،
مغلوب کردن،
[قدیمی] به کار بیمزد واداشتن،
شکست
استیلا، اشغال، تسلط، تصرف، چیرگی، غلبه، فتح، مسخرسازی، جادو، سحر، فسون، فسونگری، رامسازی، مطیعسازی،
(متضاد) سرکش، رام کردن، فرمانبردار کردن، مطیع گردانیدن، تصرف کردن، جادو کردن، افسون کردن
رام کردن، مطیع کردن
تَسْخِیر، واداشتن بکاری بدون مزد و یا نا خواسته، مسلّط و غالب شدن، رام و مطیع نمودن،