معنی تنویر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تنویر. [ت َن ْ] (ع مص) روشن کردن و روشن شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). روشن کردن. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). روشن گردیدن و روشن کردن (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمیخته و مشتبه گردانیدن کار را بر کسی یا کردن فعل نوره ٔ ساحره با کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سحر کردن مانند زن جادوگر که نام وی نوره بود و چون کسی جادو می کند گویند: قد نور. و از اینجاست که می گویند: نور فلان علی فلان، یعنی آمیخته و مشتبه گردانید فلان بر فلان، کار وی را. (ناظم الاطباء). ازهری گوید که این کلمه عربی صحیح نیست. (از اقرب الموارد). || روشن شدن صبح. || دانه پیدا شدن در خرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکوفه بیاوردن درخت. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گل کردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست به سوزن آژدن و نیل بر آن ریختن تا نشان ماند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سوزن به دست فروبردن و سپس دوده ٔ پیه بر آن ریختن. (از اقرب الموارد). || رسیدن کشت. || دور داشتن زن را از تهمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نماز به روشنی صبح کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد).

تنویر. [ت َن ْ] (از ع، مص) استعمال نوره جهت ستردن مویها. (ناظم الاطباء). نوره کشیدن. واجبی کشیدن. || (اِ) نوره. واجبی. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) روشن کردن.

(مص م.) نوره کشیدن، واجبی کشیدن، (اِ.) واجبی، نوره. [خوانش: (~.) [ازع.]]

فرهنگ عمید

روشن کردن، درخشان‌ کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

روشن‌سازی، روشنگری، روشن کردن، روشن ساختن، نوره‌کشی، نوره، واجبی، نوره کشیدن، واجبی کردن

گویش مازندرانی

نوره دارویی برای زدودن موهای زاید بدن

فرهنگ فارسی هوشیار

روشن کردن، روشن شدن

فرهنگ فارسی آزاد

تَنْوِیر، روشن گردانیدن، نور بخشیدن، ظاهر شدن نور، روشن کردن (چراغ)، روشن کردن (موضوع)، نورانی کردن با چراغ،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری