معنی ختنه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ختنه. [خ َ ن َ] (ع اِ) بریدگی غلاف سر نره. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

ختنه. [خ َ ن َ / ن ِ] (اِ) بریدگی غلاف سر نره. (از ناظم الاطباء). پاکی. در قاموس کتاب مقدس آمده: یکی از رسوم مشهور دین یهود می باشد و آن بریدن گوشت غلفه ٔ هر فرزند نرینه است که هشت روز از تولدش گذشته باشد و این مطلب نشانه ٔ عهدی است که خداوند در میانه ٔ ابراهیم و ذریه ٔ او گذارده، فوراً خود و همگی اهل بیتش ختنه شدند. (قاموس کتاب مقدس).

ختنه. [خ َ ت َ ن َ] (ع اِ) مادرزن. (از منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

(خَ نِ) [از ع.] (مص م.) بریدن غلاف سر آلت مرد.

فرهنگ عمید

بریدن پوست یا غلاف سر آلت تناسلی مرد، بنابر رسم اسلام و یهودیت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ختان، ختنه‌سوران، ختنه‌سوری، سنت

فرهنگ فارسی هوشیار

بریدن سر آلت تناسل

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر