معنی دخالت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دخالت. [دَ / دِ ل َ] (از ع، اِمص) داخل شدن. مداخله کردن. این مصدر را در فارسی از «دخل، یدخل » عربی بقیاس «خجالت » و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن «مداخله» مستعمل است. (فرهنگ فارسی). درآمدن. درآمدن در کاری. درآمدن مرد در آن کار که کار او نباشد. مداخله. (یادداشت مؤلف). رجوع به توسط شود.

فرهنگ معین

(دِ لَ) [ع. دخاله] (مص ل.) مداخله کردن.

فرهنگ عمید

داخل شدن در امری یا در کار کسی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پادرمیانی، میانجیگری

مترادف و متضاد زبان فارسی

مداخله، میانجیگری، وساطت

فرهنگ فارسی هوشیار

داخل شدن، مداخله کردن، در کاری در آمدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر