معنی متحمل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

متحمل. [م ُ ت َ ح َم ْ م ِ] (ع ص) بردارنده ٔ بار و بر خود گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باربردارنده و باربردار. (ناظم الاطباء):
ساحل تو محشر است نیک بیندیش
تا بچه بار است کشتیت متحمل.
ناصرخسرو.
چون ایلک خان از احتشاد و استعداد ایشان خبر یافت چند کس را از مشایخ و معارف به ناصرالدین فرستاد و رسالتی که متحمل او بودند ادا کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 165). مقصد زایران و کهف مسافران و متحمل بار گران. (گلستان). || کسی که رحلت می کند و حرکت می نماید از لشکرگاه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || کسی که برداشت می کند بردباری راو رنج می کشد در شکیبائی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از اشتینگاس). || آن که سزاوار و لایق بردباری است و متواضع و با خشوع و خضوع. || با تدبیر و هوشیار و عاقل. (ناظم الاطباء). || بردبار و با صبر و شکیبائی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). بردبار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متحمل شدن، تاب آوردن. تابیدن. تافتن. برتابیدن. برداشتن. کشیدن. بردن درد را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- || به روی خود آوردن. اعتناء کردن. متوجه شدن: ذوالقدر... از جنگ فرار کرده در راه به خدمت نواب اشرف [شاه اسماعیل] رسیده هر چند شاه او را صدا زده متحمل نشده... (عالم آرای عباسی).

فرهنگ معین

بردبار، شکیبا، بردارنده بار. [خوانش: (مُ تَ حَ مِّ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

[مجاز] مجبور به تحمل رنج و سختی،
[مجاز] بردبار،
[مجاز] آن‌که رنج و سختی را تحمل می‌کند،
[قدیمی] بار‌بردار،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بردبار، بلاکش، حمول، شکیبا، صابر، صبور،
(متضاد) ناحمول، ناشکیبا

فرهنگ فارسی هوشیار

باربر دارنده و باربردار

فرهنگ فارسی آزاد

مُتَحَمِّل، تحمل کننده، کوچ کننده، اعتماد کننده، صبور و بردبار (در فارسی بیشتر به معنای اخیر مصطلح است)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر