معنی مستحب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مستحب. [م ُ ت َ ح ِب ب](ع ص) نعت فاعلی از مصدر استحباب. دوست دارنده و مهربان ودارای محبت.(ناظم الاطباء). رجوع به استحباب شود.

مستحب. [م ُ ت َ ح َب ب](ع ص) نعت مفعولی از مصدر استحباب. دوست داشته شده.(آنندراج)(اقرب الموارد). || پسندیده شده.(ناظم الاطباء). مستحسن.(اقرب الموارد). گزیده ٔ بر. مرجَّح. و رجوع به استحباب شود. || در اصطلاح فقهی، آن فعل از عبادات که رسول(ص) ثواب آن بیان فرموده یا گاهی خود کرده باشد.(از غیاث)(آنندراج). رسم مشروع افزون بر فرض و واجب، و گویند مستحب آن است که شارع راتمایل بدان باشد ولی آن را واجب نکرده است.(از تعریفات جرجانی). آنچه بر فعل آن ثواب است، اما بر ترک آن عقاب نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. مقابل واجب. سنت. مسنون. مندوب. طاعت که نه فریضه بود. عملی است که فعلش راجح بود و از ترکش منع نباشد.

فرهنگ معین

(مُ تَ حَ بّ) [ع - فا.] (اِمف.) کاری که انجام دادن آن بهتر از ترک آن باشد.

فرهنگ عمید

(فقه) عملی که به‌جا آوردنش ثواب داشته باشد و ترک آن گناه و عقاب نداشته باشد،
[قدیمی] دوست‌داشتنی، نیکو و پسندیده، دوست داشته‌شده،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

شایسته

مترادف و متضاد زبان فارسی

پسندیده، نیکو، روا، جایز،
(متضاد) واجب، حرام، مکروه، مباح

فرهنگ فارسی هوشیار

عملی که بجا آوردنش ثواب داشته باشد

فرهنگ فارسی آزاد

مُستَحَبّ، دوست داشته شده -ترجیح داده شده -برتر

مُستَحَبّ، در اصطلاح فقهی اعمالی را گویند که اجرایش ثواب دارد ولی عدم اجرایش گناه نیست و مجازات ندارد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری