معنی همسان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

همسان. [هََ] (ص مرکب) هم سان. مساوی. (آنندراج). مانند. همانند:
گر کسی گوید که در گیتی کسی همسان اوست
گر همه پیغمبری باشد، بود یافه درای.
منوچهری.
نگاری تن جانور صدهزار
کز ایشان دو همسان ندارد نگار.
اسدی.
ملکت چو ملک سام و سکندر، نشان تو
همسان سام و همسر اسکندر آمده.
خاقانی.
|| مستوی و مسطح. (آنندراج).

فرهنگ عمید

مانند هم، شبیه یکدیگر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

برابر، شبیه، متحدالشکل، متشابه، مساوی، مشابه، همانند، یکسان،
(متضاد) مختلف

فرهنگ فارسی هوشیار

همانند، مساوی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر