معنی وضوح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وضوح. [وُ] (ع مص) ضحه. روشن و پیدا و آشکار گردیدن کار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هویدا شدن و روشن شدن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِمص) روشنی. پیدایی. ظهور.

فرهنگ معین

(وُ) [ع.] (اِمص.) آشکاری، هویدایی.

فرهنگ عمید

آشکار بودن، پیدایی، روشن شدن امر،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سرراستی، روشنی

کلمات بیگانه به فارسی

روشنی

مترادف و متضاد زبان فارسی

آشکارایی، ایضاح، روشنی، صراحت، هویدایی،
(متضاد) ابهام

فرهنگ فارسی هوشیار

آشکارگی آشکاری پیداکی ویناکی پیدایی هویدایی ‎ (مصدر) روشن و آشکار گردانیدن، (اسم) آشکارایی هویدایی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر