کارت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کارت. (فرانسوی، اِ) ورقه ٔ یادداشت که در دید و بازدید برای یکدیگر فرستند. (ناظم الاطباء). مقوائی که نام دارنده ٔ آن بر آن نوشته است. کارت دعوت. || ورق بازی چون گنجفه و غیره. || کارت عضویت، ورقه ای دال بر کارمندی شخص در مؤسسه و اجتماعی.

فرهنگ معین

مقوای نازک که روی آن مشخصات چیزی یاکسی نوشته می شود.، ~ ِ ~ویزیت کارتی که روی آن نام، نام خانوادگی، شغل، آدرس و تلفن شخص نوشته شده باشد، شناسایی مدرک رسمی برای اثبات هویت شخص، ملی ورقه ای دارای شماره مشخص که حاوی مشخصا [خوانش: [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

تکه مقوای نازک به شکل مربع یا مستطیل که در روی آن مشخصات کسی یا چیزی نوشته شده است،
هر یک از ورق‌ها در ورق‌بازی،
* کارت ویزیت: ورقۀ کوچک مقوایی که روی آن اسم خود را چاپ می‌کنند و در ملاقات‌ها و بازدیدها برای معرفی خود می‌دهند،

حل جدول

سلاح داور ورزشی

مترادف و متضاد زبان فارسی

فیش، ورق، ورقه

فرهنگ فارسی هوشیار

ورقه یادداشت که در دید و بازدید برای یکدیگر فرستند، مقوائی که نام دارنده آن بر آن نوشته است، کارت دعوت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر