احساس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
احساس. [اِ] (ع مص) دریافت. درک کردن. دریافتن. (منتهی الارب). دیدن و یافتن. (المصادربیهقی). || دانستن. آگاه شدن. (منتهی الارب). || دیدن. (زوزنی). || احساس، درک چیزی است با یکی از حواس. اگر احساس با حس ظاهری باشد آن را مشاهدات گویند و اگر با حس باطن باشد وجدانیات. (تعریفات جرجانی). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احساس، بکسر الهمزه هو قسم من الادراک. و هو ادراک الشی ٔ الموجود فی الماده الحاضره عند المدرک مکنوفه بهیئآت مخصوصه من الاین و الکیف و الکم و الوضعو غیرها فلابد من ثلاثه اشیاء حضور الماده و اکتناف الهیئآت و کون المدرک جزئیاً. کذا فی شرح الاشارات. و الحاصل ان الاحساس ادراک الشی ٔ بالحواس الظاهره علی ما یدل علیه الشروط المذکوره و ان شئت زیاده التوضیح فاسمع ان الحکماء قسموا الادراک علی ما اشار الیه شارح التجرید الی اربعه اقسام: الاحساس، و هو ما عرفت. والتخیّل، و هو ادراک الشی ٔ مع تلک الهیئات المذکورهفی حال غیبته بعد حضوره ای لایشترط فیه حضور الماده، بل الاکتناف بالعوارض و کون المدرک جزئیاً. و التوهم، و هو ادراک معان جزئیه متعلقه بالمحسوسات. و التعقل، و هو ادراک المجرد عنها کلیاً کان او جزئیاً - انتهی. و لا خفاء فی ان الحواس الظاهره لاتدرک الاشیاء حال غیبتها عنها و لا المعانی الجزئیه المتعلقه بالمحسوسات و لا المجرد عن الماده. بل انما تدرک الاشیاء بتلک الشروط المذکوره و ان المدرک من الحواس الباطنه لیس الا الحس المشترک. فانه یدرک الصور المحسوسه بالحواس الظاهره. و لکن لایشترط فی ادراکه حضور الماده فادراکه من قبیل التخیل لایشترط حضور الماده. و لذا قیل فی بعض حواشی شرح الاشارات ان التخیل هو ادراک الحس المشترک الصور الخیالیه لا الوهم. فانه یدرک المعانی لا الصور فادراکه من قبیل التوهم. و اما ادراک العقل فلا یکون الا من قبیل التعقل، فانه لایدرک المادیات فثبت ان الاحساس هو ادراک الحواس الظاهره. و التخیل هو ادراک الحس المشترک. و الوهم هو ادراک التوهم. و التعقل، هو ادراک العقل و اﷲ تعالی اعلم. هذا! و قد یسمی الکل احساساً، لحصولها باستعمال الحواس الظاهره او الباطنه. صرح بذلک المولوی عبدالحکیم فی حاشیه القطبی فی مبحث الکلیات. و بالجمله، فللاحساس معنیان، احدهما الادراک بالحواس الظاهره و الاَّخر بالحواس الظاهره او الباطنه. و اما التعقل فلیس احساساً بکلا المعنیین.
- احساس کردن، بیافتن. دریافتن.
دریافتن، درک کردن، درک چیزی با یکی از حواس. [خوانش: (اِ) [ع.] (مص م.)]
دریافت، درک،
(روانشناسی) حس کردن چیزی بهوسیلۀ یکی از حواس پنجگانه،
(اسم) عاطفه، ذوق،
آلبومی از بابک جهانبخش
تمایل و کشش درونی نسبت به امری، حالت روحی و عاطفی خاص
سهش، شور، دریافت، برداشت
عاطفه، حس، درک، دریافتن
مارش شناسک سهش (مصدر) در یافتن درک کردن دانستن آگاه شدن دیدن، درک چیزی با یکی از حواس، انعکاس ذهنی تا ء ثر بدنی و آن پایه و مایه همه ادراکات است و آن ابتدائی و اصیل است باین معنی که مسبوق بهیچ امر نفسانی دیگر نیست و قدم اولی است که پس از بیرون شدن از قلمرو بدن و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشته میشود و دیگر نفسانیات از تغییر و ترکیب آن صورت میپذیرند. احساس همواره بامور مادی و بدنی که مقدمات آن هستند مقارن و همراه است. توضیح آنکه عوامل خارجی روی بدن تا ء ثیراتی کرده بان تغییراتی میدهند و این تغییرات بدنی در نفس انعکاس که احساس نام دارد. بنابراین هر احساسی دو تحریک خارجی. ب - تا ء ثر عضوی. یا احساس المی. حس درد جسمانی. یا احساس بصری. حس بینایی. یا احساس تعادلی. حس تعادل و جهت یابی. یا احساس ذوقی. حس چشایی. یا احساس داخلی. حس درونی. یا احساس سردی و گرمی. حس گرما و سرما. یا احساس سمعی. حس شنوایی. یا احساس شمی. حس بویایی. یا احساس لمسی. حس بساوایی. یا احساس وضعی و عضنی. حس حرکت.