معنی اسکیمو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اسکیمو. [اِ م ُ] (اِخ) نام اقوام و طوایفی است که در شبه جزیره ای واقع در انتهای شمالی آمریکا و موسوم به گروئنلاند و نیز در جزائر اطراف قطب شمالی و شبه جزیره ٔ آلاسکا در قطعه ٔ لابرادور و نواحی بین خلیج هودسن و تنگه ٔ برینگ و دیگر نقاط همجوار با این مواضع مسکن دارند. و هر یک از این اقوام و طوایف مختلفه را اسمی مخصوص است و کلمه ٔ اسکیمو در بین خود آنها معروف نیست بلکه همسایگان یعنی بومیان اهالی اصلیه ٔ آمریکای شمالی کلیهً آنان را «اسکیمو» یعنی «گوشت ِ خام خواران » نامیده اند. طوایف مزبور هر یک با زبانی خاص تکلم می کنند و در بین این السنه ٔ مختلفه مشابهت و مناسبت تام هست. و از حیث سیما و اخلاق و اطوار تفاوتی در بین آنها مشاهده نمی شود. و بالاپونها، سامویدها یا کوت ها و اقوام یوکاگیر و چوکجی که در سواحل واقع در اطراف قطب شمال یعنی کنارهای روسیه و سیبری می باشند، مشابهت دارند، و کلمه ٔ اسکیمو را گاهی از روی تعمیم به همه ٔ آنان اطلاق می کنند. از حیث شکل و سیما، قد آنان کوتاه، رنگ اسمر، چشمان و مویها سیاه، ریش تنک، استخوان گونه ها برآمده، بینی بسیار کوچک و پهن، حدقه ٔ چشم گود و پیشانی تنگ می باشد، جامه و تن آنان بسیار شوخگن، نیم تنه و شلوارمانندی از پوست سگ آبی دارند واز همین پوست چکمه می دوزند. مساکن آنان دائماً از برف و یخ مستور می باشد. گاهی مسکنی در اندرون خاک بنامی کنند و گاهی هم نوعی از کلبه های برفی بوجود می آورند و اندرون آنها را با پوست سگ آبی مفروش می سازند ودر ظرفی معمول از سنگ روغن ماهی ریخته و فتیله ٔ بزرگ از خزه ها و گیاههای دریایی در آن گذاشته می سوزانندو به این وسیله هم کلبه ها روشن و هم خودشان گرم می شوند و ضمناً کار پخت و پز آماده میشود و عمده ٔ مایه ٔزندگی آنان ماهی است. در میان یخها روزها را به انتظار صید به سر می برند و ماهیهای بسیار بزرگ شکار کرده به حد و مقدار وافر می خورند و بقیه را روی فتیله ٔ چراغ خشکانیده برای زمستان سخت و شبهای طولانی قطبی که چندین ماه ادامه دارد ذخیره می کنند و از پوست و استخوان های ماهی وال نوعی زورق تنگ و دراز موسوم به «کَیاک » که بسیار سبک است می سازند و هنگام تصادف با یخ آنها را به دوش گرفته به آن طرف یخ می رسانند و یک نوع زورق بزرگ مسمی به «اومیاک » نیز دارند که سی - چهل تن در وی می گنجد و در موقع لزوم جهت حمل و نقل سانکه یعنی ارابه ٔ کوچک خود (مخصوصاً جنوب نشینان) از مرال که نوعی از اوعال است استفاده می کنند و اکثر آنان این بار را به گردن سگها می گذارند. در صید ماهی و شکار بسیار ماهرند و طاقت چند روز گرسنگی نیز دارند و در بند تهیه و ذخیره برای آتیه نیستند و اخلاقاً مردمانی حلیم و سلیمند و هیچ نوع حکومت و رئیس و مرئوسی در میان آنان نیست، و با این وصف جنگ و جدالی در میان آنها دیده نمی شود و کاری با کار دیگران هم ندارند.دین و آیین آنان عبارت است از اعتقاد به جن ّ و سحر و رئیس روحانی را «کقو» نامند. وی مدعی اخبار از غیب به الهام می باشد و اورادی برای بطلان سحر و خنثی کردن اعمال جن ّ میخواند و می دمد. گرچه دائره ٔ انتشار این قوم بسیار وسیع است با این حال در نتیجه ٔ سرما و کمیابی آذوقه عده ٔ آنان از سی هزار تن تجاوز نمی کند.

اسکیمو. [اِ م ُ] (اِ) نوعی بستنی.

فرهنگ معین

هر یک از مردمان ساکن شبه جزیره آلاسکا، گروئتلند و جزایر اطراف قطب شمال، نوعی بستنی یخی. [خوانش: (اِ مُ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

هریک از مردمان ساکن جزایر قطب شمال، آلاسکا، و گروئلند،
نوعی بستنی

حل جدول

ساکنان بومی قطب شمال

فرهنگ فارسی هوشیار

نوعی بستنی، ساکنان قطب شمال

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر