فصل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(مص م.) جدا کردن، خاتمه دادن به خصومت، (اِ.) مانع و حاجز میان دو چیز، محل اتصال دو استخوان، بخشی از کتاب یا رساله، هر یک از چهار فصل سال. [خوانش: (فَ صْ) [ع.]]
هریک از چهار قسمت سال شامل سه ماه،
[مجاز] دوره، برهه، مرحله،
واحد تقسیمبندی مطالب کتاب، مقاله، رساله، و مانند آن،
(ورزش) دورۀ برگزاری مسابقات ورزشی،
(اسم مصدر) [مقابلِ وصل] (ادبی) نیاوردن واو عطف بین اجزای کلام،
(منطق) خصوصیتی ذاتی که جنسی را از جنس دیگر متمایز میکند،
موسم
آوام، فرگرد، گسست، موسم، ورشیم
دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله،
(متضاد) وصل
بخشی از کتاب یا رساله و معمولاً فصل را از باب کوچکتر گیرند، یک قسمت از چهار قسمت سال که بهار و تابستان و پائیز و زمستان است گویند
فَصل، غیر از معانی مصدری، هر یک از چهار موسم سال، هر یک از بخشهای کتاب، فرع، مَفصِل، حدّ، فاصله، واسطه، جدا کننده، حکم بین حق و باطل (جمع: فُصول)،
فَصل، (فَصَلَ، یَفصِلُ) بُریدن، برش دادن، قطع کردن، جدا کردن، قطع کردن مخاصمات یا رأی به خاتمه و قطع آنها دادن، قضاوت و حُکم کردن بین دو طرف اختلاف، منصرف نمودن، عَزل کردن، از شیر گرفتن بچه، با مصدر فُصُول: خارج شدن از شهر،