معنی قیامت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قیامت. [م َ] (ع مص) برانگیخته شدن پس از مرگ. (فرهنگ فارسی معین). قائم شدن و روز قیامت را بهمین جهت قیامت گویند که در آن وقت مردگان زنده شوند و قیام کنند. (از آنندراج). || (اِ) یوم فزع اکبر. روز جزا. یوم الدین. یوم الحساب (روز شمار). رستاخیز. رستخیز. یوم النشور. یوم المشهور. یوم التغابن. روزحشر. صاخه. قارعه. حاقه. غاشیه. (منتهی الارب). ساعه. ذکری. قیامت با لفظ افتادن، افکندن، برخاستن، بر چیزی رفتن، آوردن مستعمل است. (آنندراج):
هرچه جز عشق توست از سر دل
تا قیامت برون توان کردن.
عطار.
- روز قیامت، روزی که خلایق همه برای محاسبه محشور شوند:
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
چو هجر و وصل تو دیدم بسم ز موت و اعادت.
سعدی.
|| کنایه از کارهای اعجاب انگیز و شگفت و هنگامه و غوغا
- قیامت آثار، آنکه یا آنچه اثری بزرگ و هولناک ایجاد کند: آن مقدار به دست سپاه قیامت آثار افتاد که وصفش نگنجد. (حبیب السیر).
- قیامت آوردن، قیامت بپا کردن:
شبیخون غمزه ٔ بیداد او در ملک جان آرد
قد سروش قیامت بر سر آزادگان آرد.
مفید بلخی.
نبود آگه اسکندر ازکار او
که آرد قیامت به پیکار او.
نظامی.
- قیامت افتادن، قیامت شدن:
دوش یارم پرده از رخسار خود بگشاده بود
گویی از حسنش قیامت در جهان افتاده بود.
لاهیجی (آنندراج).
- قیامت بر چیزی رفتن:
نه از مضمون و نی از خط کسی دیوانه میگردد
قیامت بر سر دل رفت چیزی بود یا کاغذ.
ارادتخان واضح (از آنندراج).
- قیامت برخاستن، قیامت بپا شدن:
بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی.
سعدی.
- قیامت پیشه، کسی که در کار خود قیامت کند.
- قیامت پیکر، که اندام زیبایش قیامت به پا کند:
شمع محفل امشب آن شوخ قیامت پیکر است
بر چراغ مه شکست رنگ صبحی دیگر است.
سراج المحققین (از آنندراج).
- قیامت جلوه، قیامت پیکر:
فلک را سبزه ای خوابیده داند قد رعنایش
قیامت جلوگان را قد و بالا اینچنین باید.
صائب (از آنندراج).
- قیامت خاستن، قیامت برخاستن. قیامت به پا شدن:
مجلس و مجمع دَمَش آراستی
وز نوای او قیامت خاستی.
مولوی.
- قیامت خرام، آنکه در خرامیدن قیامت برپا کند.
- قیامت زار، محل قیامت:
من قیامت زار عشقم دیده کو تا بنگرد
صد بهشت و دوزخ از هر گوشه ٔ صحرای من.
عرفی (از آنندراج).
- قیامت صغری. رجوع به این ماده شود.
- قیامت کبری. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- قیامتکده، قیامت زار:
دل به هر کس که سپردیم پریشانتر ساخت
این قیامتکده را هیچکس آباد نکرد.
واله هروی (از آنندراج).
- قیامت کردن. رجوع به این ماده درردیف خود شود.
|| در تداول فارسی به معنی بسیار و امر غریب به کار میرود، گویند: فلان طفل قیامت شوخ است:
زلف بگشود و رخ از می افروخت
طرفه شامی و قیامت شفقی است.
عبداﷲ وحدت ولد حکیم اسماعیل گیلانی (از آنندراج).

فرهنگ معین

روز رستاخیز، آشوب و فتنه. [خوانش: (مَ) [ع. قیامه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

برانگیخته شدن پس از مرگ،
(اسم) [مجاز] رستاخیز،
(اسم) هفتاد‌وپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه، لااقسم،
(صفت) [عامیانه، مجاز] شلوغ،
* قیامت کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن،

حل جدول

رستاخیز، آخرت

رستخیز

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

رستاخیز، روز بازپسین

کلمات بیگانه به فارسی

رستاخیز

مترادف و متضاد زبان فارسی

آخرالزمان، آخرت، حشر، رستاخیز، سرای‌دیگر، عقبی، غاشیه، قارعه، محشر، معاد،
(متضاد) دنیا

گویش مازندرانی

روز واپسین

فرهنگ فارسی هوشیار

برانگیخته شدن پس از مرگ

فرهنگ فارسی آزاد

قِیامَت، در اصطلاح بیان مدّت رسالت هر رسول قیامت ظهور قبل است و در اصطلاح بهائی نیز قیام نفس الله به مظهر کلیّه خود است،

قِیامَت، نام سوره 75 قرآن که مَکّیَّه است و چهل آیه دارد،

قِیامَت، برخاستن از قبورِ (غفلت)، برانگیخته شدن بعد از مرگ (مرگ روحانی)، ایضاً قیامت قیام و ظهور مظهر الهی است و در احادیث و تفاسیر اسلامی هم به قیام و ظهور قائم و موعود اسلام تعبیر شده است،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری