امضا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ عمید
علامت یا اسمی که پای نامه یا سند بگذارند، دستینه،
(اسم مصدر) نام خود را در ذیل حکم، نامه، یا سند نوشتن،
(اسم مصدر) [قدیمی] اجرا کردن، تمام کردن و پایان دادن کاری یا امری،
حل جدول
صحه، دستینه
دستینه
فرهنگ واژههای فارسی سره
دستینه، دستنوشت
مترادف و متضاد زبان فارسی
توشیح، توقیع، دستینه، صحه، تایید، تصویب، جایزشماری، صحهگذاری
فرهنگ فارسی هوشیار
دست، دستینه نهادن، رواداشت، روان کردن فرمان را (مصدر) گذرانیدن راندن روان کردن، جایز داشتن، (اسم) علامتی که پای نامه یا سند گذارند نام خود که در زیر ورقه نویسند دستینه. یا امضا ء مجاز. یا نمونه امضا ء. امضایی که اشخاص بعنوان نمونه در بانکها و مو ء سسات مشابه کنند و آن ملاک امضای آنانست.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.